دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×

ساخت وبلاگ
  همیشه از اشنا شدن با ادمای جدید لذت میبرم:) ساعت حدودای 5بود که رفتیم خونه پسردایی مامان.. همون اول که رفتیم کلی مهمون داشتن اخه خانومش تازه از کربلا اومده بود... فامیلای خانومش(پروانه خانوم)بودن،چهارتا خانوم تقریبا مسن سه تا دخترو دوتام پسر... مامان بابا که جوری رفتار میکردن انگار هزار یال بود همدیگه رو میشناختن...اخلاقشون همینجوریه خ زود صمیمی میشن.... اما من تو یه جمعی که تو رده سنیه خودم باشن قرار بگیرم اصلا  نمیبینمشون....یه جوری رفتار میکنم که انگار نیستن... حالا اگه یکی از دوستام باشه بین اون جمع فقط اون مخاطبمه.. اگه م مثه امرو عصر نباشه که هیچی نمیگم... معمولا خودشون میان طرفم..... رو مبل دونفره نشسته بودم یکم که گذشت پروانه اومد کنارم نشست گفت:اوهوووو شل بگیر بابا قیافشو چه خبرته؟ فک کنم یه 45دیقه ای چرتو پرت گفتیم دوتایی خندیدیم ارومم میگفتیم کسی نشنوه... خ خانومه پایه ای بود با اینکه همسنه مامانم بود ولی انگار با یکی از دخترای دانشگا حرف میزدم انقد راحت بودم باش... همچین ادمایی واقعا خوشبحاله بچه هاشونه:) یکم که گذشت دختر پسرا پاشدن اومدن هموم قسمتی که من نشسته بودم...دخت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 66 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 4:24

دیشب: دوش گرفتم،فیلم دیدم،جزومو یه نگابش انداختم، بادوستام تو تلگرام کلی چرت گفتیم خندیدیم قرار کافی شاپ فردارو هم گذاشتیم:) وتوهال خیلی راحت وزود خوابم برد... وبین اینهمه کارای روزمره حتی یه ثانیم بهت فک نکردم:) حتی وقتِ خوابم یه ثانیه فقط یه ثانیه توفکرم نیومدی:)  امروزتوکافی شاپم بهت فک نکردم حالا بماند که کافی شاپ  بانوان بود ما چارتا اسگلم متوجه نشدیم مثه گاو رفتیم تو:| بعدم دیگه خانومه صاحابش نزاش بیایم بیرون مام نشستیم:) الان که اومدم خونه تلگرام:دیدم تو پنج صب به من فک کردی:) خاطراتمون... اذیت کردنا... سربه سر گذاشتنا... همه رو بش فک کردی! دیشب جامون برعکس شده بود عروسک:) چقد خوبه جای تو بودن:) بی تفاوت بودن:)   دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور×...
ما را در سایت دنیای متفاوت یه پسره ×مغرور× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mansashamo بازدید : 63 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 4:24